۱. توسعه رابطهای کاربری بدون نیاز به لمس
تا امروز همیشه برای این که به دستگاهها بفهمانیم چه چیزی میخواهیم از لمس کردن دکمهها استفاده میکردیم، از دستگاه عابر بانک و دکمههای آسانسور گرفته تا قهوهسازی که در محل کارمان وجود دارد. البته شاید گاهی از فرمانهای صوتی گوشی موبایل هم استفاده کرده باشیم یا با گرفتن دست جلوی دوربین گوشی، سلفی انداخته باشیم؛ اما هرگز این روشها راه اصلی ارتباط برقرار کردن ما با ابزارها نبودهاند.
برچسب ها بـ ‘موبایل’
کرونا و بشریت 41
شنبه, 13 فوریه, 2021کلید توسعه ایران 26
چهار شنبه, 11 مارس, 2020مادران امروز پا به پای معلمان به آموزش دانش آموزان می پردازند و با دقت ویژه هنجارها و الگوهای رفتاری و باورهای لازم را به فرزندان آموزش می دهند.
نقش خانواده ها به ویژه در آموزش دبستانی در آینده بیشتر خواهد شد،یعنی اگر ماهواره ها،موبایل ها،فیس بوک و شبکه های اینترنت مجازی برای دبیرستان ها نقش اصلی انتقال فرهنگ را ایفا می کنند، در مورد دبستان ها،مادرها جای موبایل ها و ماهواره ها را دارند.مادران با توجه به اینکه هم تحصیلکرده هستند و هم تک فرزند یا دو فرزند بیشتر ندارند،یا فاصله فرزندان اول و دوم خیلی زیاد است،از توانایی های ذهنی و مهارت های لازم برای اینکه در سطح دبستان بتوانند به کودکان کمک کنند ، برخوردارند.همچنین از سرمایه اقتصادی و سرمایه اجتماعی لازم هم برخوردارند و اوقات فراغت لازم را نیز دارند. در نتیجه در مورد دبستان آینده ما باید روی نقش مادران تاکید کنیم،یعنی مدرسه را به مثابه میدان یا فضای معنایی آموزش اگر تعریف کنیم،نقش اصلی را در این مورد ،مادران ایفا می کنند.
دل نوشته 23
شنبه, 5 اکتبر, 2019بیچاره جوان های امروزی
صدای نوک زدن دارکوب ها را به درخت،فقط می توانند با هدفون موبایلشان بشنوند،
و لشگر سپاهیان چشم نواز و زیبای سنجاقک ها و پروانه ها فقط در فیلم ها ببینند،
هرگز شانه به سرهای زیبا را از نزدیک ندیده اند،حتی در باغ وحش ها!
و بیچاره ما پیرترها که این ها دوستان دوران کودکی مان بودند و حالا نیستند و ما باقی مانده ایم.
مانده ایم با ساختمان های بتنی و آسفالت و ماشین و آلودگی هایش.
صدای گوش خراش وسایل موتوری حتی نیمه شب ها نیز آزارمان می دهند.
مناظر پیش چشممان را وسایل ناخوشایندی تشکیل داده اند.
و نامش را نهاده ایم: تمدن!
چند وقت است که صدای رودخانه ها نشنیده اید؟
و صدای باد را هنگامی که لای برگ های درختان تبریزی می دمد.
و صدای پرندگان جنگل را؟
آیا تاکنون دست هایت را در آب زلال و سرد چشمه ای فروبرده و با دستهایت از آب چشمه خورده ای؟
یادباد آن روزگاران یادباد
آموزگار عشق 6
شنبه, 10 نوامبر, 2018ابوذر حواسش به آغل گوسفندهاست و دل به درس نمیدهد، شیطانترین دانشآموز کلاس که به قول آقامعلم به هیچ صراطی مستقیم نیست؛ «بچههای عشایر خیلی باهوش و تیزن اما شیطنتای خاص خودشونو دارن، یهو میبینی که نیستن، رفتن، میرن خونه چیزی بخورن یا به مادرشون چیزی بگن بعضی وقتا دیر میان، وقتی میپرسم کجا بودین میگن که آقا ما گوسفندا رو برده بودیم چرا. چی میتونم بگم؟ مجبورن، کارشون اینه، از بچگی باید برن سراغ چوپونی، منم سخت نمیگیرم، میذارم راحت باشن اما در عین حال سعی میکنم نظمو بهشون یاد بدم.»
کلاس زودتر از موعد تمام میشود چون بعضی از بچهها از طایفهای که 4کیلومتر بالاتر از نمناک، ساکناند، میآیند و باید زودتر به خانههایشان برسند؛ «سه تا از بچهها از پشت همین کوه هر روز صبح پیاده میآیند و ظهر پیاده برمیگردند بدون هیچ بزرگتری، حالا بارون باشه، برف باشه، حیوون درنده باشه، چارهای ندارن».
بچهها که میروند آقامعلم میماند و اتاقی سوتوکور و تاریک که نه تلویزیونی دارد که ساعتهای خالی آن را پر کند و نه موبایلی که به اینترنت وصل شود و نه خانوادهای که بتواند پیش آنها برود؛ «من خودم بزرگشده همین طبیعتم، تنهاییو خوب بلدم، روزهای بیکسی زیاد داشتم، قبل از معلمی برقکار بودهم، بنا بودهم، کارگر بودهم، دوران دانشجویی تو دزفول هم دور از خونواده بودم، خلاصه با تنهایی عجینم و مسئلهای ندارم. کتاب میخونم، شعر میخونم، تدریس فردا رو مرور میکنم، میرم همین روبهرو، لب صخره میشینم از طبیعت حظ میبرم. با پسرای اینجا میریم لب دز برای ماهیگیری، خلاصه اینکه تا اینجام خوب انرژیم رو از طبیعت میگیرم».
چهار سال آینده
یکشنبه, 24 سپتامبر, 2017دوستی آرشیتکت، این جملات را نقل میکرد: شخصی با ریشۀ خاورمیانهای در آمریکا بدون اینکه مجوز شهرداری اخذ کند، اتاقی به منزل خود اضافه کرد. بعد از مدتی کوتاه شهرداری مطلع شد و جرایم سنگینی را وضع نمود. اما شهرداری چگونه متوجه زرنگی این فرد شد؟ شهرداری توسط عکسهای ماهوارهای که هر چند ماه یکبار گرفته میشود متوجه تغییرات در املاک میشود. نرمافزاری این عکسها را مقایسه میکند. هر قدر مربعهای عکس (Pixel) کوچک تر باشد، شفافیت آن بالاتر میرود. این فرد قانون شکن غافل بود که عکس هوایی منزل او به وضوح نشان میدهد که مربعهای عکس تغییر کردهاند. وقتی مسئولین شهرداری، به فایل این ملک مراجعه کردند، متوجه شدند مجوز جدیدی در کار نیست. سپس سراغ او آمدند.
موضوع دیگری: FedEx یک شرکت تحویل نامه، پاکت و بسته در عرض ۲۴ ساعت است. ۴۶ سال است که کار میکند و سال گذشته ۶/۱ میلیارد دلار درآمد داشته است. این شرکت ۶۵۰ هواپیما دارد که از نظر تعداد هواپیما رتبه چهارم جهانی است. نکته حائز اهمیت در مورد این شرکت اینست که از تمام نقاط دنیا، بستهها و نامهها به ۱۶ فرودگاه تا ساعت ۸ شب وارد شده و پس از دستهبندی تا ۳ صبح با پروازهای جدید به مقاصد خود ارسال میشوند. در روز بعد، نامهها و بستهها تا ظهر یا بعد از ظهر تحویل داده میشوند. فقط در فرودگاه Memphis (ایالت تنسی) حدوداً ۱/۵ میلیون بسته تا ساعت ۸ شب وارد میشود و با حدود ۱۰۰ هواپیما به مقاصد خود در داخل و بیرون آمریکا حرکت میکنند. در ایام کریسمس و سال نو، تا ۳/۵ میلیون بسته نیز این شرکت در ۲۴ ساعت در تمام دنیا تحویل میدهد. در داخل آمریکا، این شرکت در Memphis و Oakland (کالیفرنیا) دو مرکز (یا Hub) دارد. در مرکز فرماندهی جهانی این شرکت (Global Command Center) در Memphis، یک نقشه عظیم دیواری حرکت ۶۵۰ هواپیما را هدایت و مدیریت میکند.
یک نکته مشترک در این دو مثال وجود دارد: مدیریت در دنیای امروز با دانش، سیستم دیجیتالی و قاعدهمندی است. نظارت از طریق دانش و سیستم دیجیتالی است. تصور کنید اگر مدیریت ۱۶ Hub داخلی و بینالمللی شرکت FedEx را به “مدیریت افراد” و به سطح حوصله، دقت و نظم بشری میسپردند که در آنها هزاران خطا متصور است چه هرج و مرجی میشد و بستهها نه در ۲۴ ساعت بلکه در ۲۴ روز هم به مقصد نمیرسیدند. وزارت خزانهداری آمریکا در همه بانکها، نرمافزاری تعبیه کرده که از انتقال پولی بالای ده هزار دلار اتوماتیک به آن وزارت خانه گزارش داده میشود. این در کنار صدها نرمافزاری است که در سیستم مالیاتی به کارگرفته میشود.
اگر نظام دیجیتالی در جهان امروز را مبنا قرار دهیم، مدیریت در کشور عموماً حالت توصیهای، تلفنی، فردی، نصیحتی، حجرهای و رفاقتی است. در دنیای امروز، خطا را نرمافزار تشخیص میدهد و نه افراد. بی دلیل نیست که حقوق سالیانۀ یک مهندس نرمافزار در آمریکا که حدود ۲۳-۲۲ سال سن دارد از ۱۵۰ هزار دلار شروع میشود. در چین ۷۰۰ میلیون نفر به هیچ وجه از اسکناس استفاده نمیکنند و تمام پرداختها از طریق موبایل انجام میگیرد. حتی متکدیان در چین در ته کاسهای، بارکُد حساب بانکی خود را چسباندهاند و شهروندان از طریق موبایل به حساب شخص متکدی، پول پرداخت میکنند.
دولت و حاکمیت آلمان، اقتصادی بالغ بر چهار تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی و رتبه چهارم جهانی (بعد از آمریکا، چین و ژاپن) را مدیریت میکنند. آلمان حدود ۳/۱ تریلیون دلار در سال صادرات دارد. مسئولین آلمانی همه ساعت پنج بعد از ظهر از محل کار رفته و زندگی میکنند. تعداد جلسات مدیران در این کشور بسیار محدود است. سیستمی منسجم، دیجیتالی و منظم کار میکند. مدیران به این سیستم وفادار هستند و نه به افراد.
اگر قرار باشد کشور پیشرفت کند، راهحلها بسیار شفاف و ساده هستند: مدیریت نرمافزاری بر سیستم بانکی، مالیاتی، گمرکی و دهها مورد دیگر. اگر کشور دیجیتالی نشود، همچنان باید در رابطه با بانکداری، گمرک و غیره همایش برگزار شود، چند وزیر و استاد دانشگاه و کارشناس سخنرانی کنند و در نهایت، اظهار امیدواری بر اصلاح امور کنند.
فرمولهای پیشرفت و توسعه آنقدر روشن هستند که میشود راحت آنها را گوگل کرد و نیازی به جلسه، همایش و توجیه ندارد. در چهار سال آینده ، هدف دولت میتواند دیجیتالی کردن مدیریت کشور یعنی غیرفردی کردن مدیریت باشد. امروز نسلی که بین ۲۵ تا ۴۰ ساله است بیش از هر امر دیگری در پی ثبات و قابلیت پیش بینی در مدیریت کشور است. ثبات در مدیریت، امنیت روانی و اجتماعی به دنبال خواهد آورد. برای رشد، پیشرفت، توسعه، امنیت کشور و حتی برقراری عدالت، هیچ امری بالاتر از دیجیتالی کردن کشور وجود ندارد.
بخشنده یا ساده لوح؟ 2
شنبه, 31 دسامبر, 2016حدود ده سال قبل مردی حدود پنجاه ساله با سر و وضعی بسیار شیک و محترم جلوی داروخانه ای به من گفت که متاسفانه برای تامین دارویش سه هزار تومان کم دارد و از من کمک خواست. با کمال میل سه هزار تومان را به او دادم و به اصرار ایشان شماره تلفن موبایل خود را هم به او دادم تا فردا تماس بگیرد و پول را به من برساند.
اگر تا بحال به شما زنگ زده باشد،به من هم زنگ زده است!؟
اما من هنوز هم از این کار احساس رضایت دارم.نمی دانم چرا!
یک تجربه 2
شنبه, 30 جولای, 20161 – به خاطر چاق بودن من،لباسی که داده بودند اندازه ام نبود.به جایی که لباس ها را دریافت کرده بودم،مراجعه کردم.گفتند:لباس ها تک سایز است و اندازه دیگری نداریم!با صلاحدید تیم پرستاری بخش از منزل لباس آوردم و در نتیجه در مدتی که در بیمارستان بودم نه شبیه کادر پزشکی بودم و نه شبیه سایر بیماران.به همین دلیل تک سایز بودن لباس ها ،بعضی از بیماران نحیف و لاغر هم درون این لباس ها آدمی را یاد فیلم های کمدی می انداخت!
یک بار یکی از کارکنان سر من فریاد کشید که :آقا شما چرا روی تخت بیماران خوابیده ای؟ و وقتی که فهمید موضوع چیست،خیلی عذر خواهی کرد!
2 – تیم های پرستاری هر شیفت عوض می شدند و مثل تیم های پروازی هواپیماهای مسافربری،یک تیم جدید کامل،جایگزین شیفت قبلی می گردد.نکته ای که بعد از چند روز متوجه شدم این بود که به تدریج و در طول زمان،اعضای تیم های مختلف آنقدر جابجا شده بودند تا کسانی که از نظر روحی و اخلاقی و فرهنگی شبیه و نزدیک به هم بودند،در یک تیم جای بگیرند.مثلا یک تیم از نظر لباس پوشیدن کاملا استاندارد های اداری را رعایت می کردند و برخورد بسیار گرم و دوستانه ای هم با بیماران داشتند اما تیمی دیگر با پوشش غیر استاندارد و بیشتر مد روز بودند که به پیامک ها و مطالب درون موبایل هایشان بیشتر از بیماران اهمیت می دادند.تیمی دیگر بداخلاق و سختگیر بودند و وقتی مستقر شدند بیماران قدیمی تر به من گفتند:وضعیت قرمز است!
در موردی یکی از کارکنان با ناراحتی و صدای بلند به همکار دیگر خود می گفت:من که نمی توانم جانم را برای کار بگذارم.آخر من هم توانی دارم.فقط در حدی که می توانم کار می کنم،بقیه اش هم به من مربوط نیست.می توانید وضع بیمارانی را اجبارا و دردمندانه این مکالمه را گوش می کنند،حدس بزنید.
کوچه مردها 179
چهار شنبه, 24 فوریه, 2016بگذارید از محیط دانشگاه خارج شویم و به موضوعی اجتماعی بپردازیم.ورود تلویزیون رنگی به ایران!
همانطور که می دانید استفاده از تلویزیون رنگی در ایران مستلزم دو شرط بود:
اول امکان تهیه و ارسال برنامه های تلویزیونی رنگی از فرستنده ها که با خرید سیستم سکام فرانسوی(در آن ایام سیستمهای رنگی فرستنده های اروپا پال و سکام بودند و سیستم آمریکایی نام دیگری داشت و انتخاب سیستم غیر آمریکایی از طرف رژیم شاه برای همه جای سوال داشت!) و نصب و راه اندازی آنها از سال 1355 این امر میسر شد.
و دوم تولید دستگاه های گیرنده رنگی بود که شرکت پارس الکتریک با تولید این نوع تلویزیون های تحت لیسانس شرکت گروندیک آلمان ،این موضوع را نیز محقق نمود.
اولین بار تصمیر رنگی تلویزیون را در خانه دوست دانشگاهیم،امیر دیدم.برای لحظاتی مبهوت آنچه می دیدم،بودم.فوق العاده زیبا بود و نسبت به تصاویر سیاه و سفید تلویزیون خانه خودمان غیر قابل مقایسه!همه چیز بسیار زیباتر بود و دیدنی تر و بسیار جلب توجه می کرد.
از آنجا که خودمان تا مدتها امکان خرید تلویزیون رنگی را پیدا نکردیم و مدتی بعد هم من ازدواج کردم و از خانه پدری رفتم،در حقیقت تا حدود هشت سال بعد از ورود این پدیده به کشور خودم از داشتن تلویزیون رنگی محروم بودم و معمولا در خانه اقوام و دوستان این پدیده را مشاهده می کردم تا اینکه در سال 1363 توانستم یک تلویزیون رنگی 14 اینچ شارپ خریداری کنم و خود نیز صاحب تلویزیون رنگی شوم!
در این زمان دیگر هم تلویزیون رنگی در ایران به تعداد زیادی و با برندهای مختبف تولید می شد و هم مارک های معروف خارجی هم وارد کشور می شدند و معروفترین مارک تلویزیون در سال های اول مربوط به سونی ژاپن بود که در بازار حرف اول را می زد و بالاترین قیمت ها را هم داشتند.در ابتدا عریض ترین صفحات مربوط به تلویزیون های 21 اینچ بود که به تدریج و در فضای رقابتی تا 29 اینچ هم تولید شدند که نهایتها با تولید تلویزیون های صفحه تخت ، حالا دیگر به ابعاد فوق العاده ای دست پیدا کرده اند. اگرچه چنین می اندیشم که با پیشرفت فن آوری شاید در سال های آینده وسایل چندکاره دیگری همچون رایانه و موبایل و….. جای تلویزیون را بگیرند.