ما که مدعی تمدن سازی هستیم،فرهنگ مناسب و اخلاق مناسب چنین تمدنی را در خودمان داریم؟
همانطور که می دانید در جامعه ما زنگ های خطر در خصوص اخلاق و فرهنگ به صدا درآمده است. مشکلات اخلاقی ما فزاینده است،نه کاهنده،یعنی روز به روز بیشتر می شوند، هم در سطح عمومی و هم متاسفانه در سطح نخبگی.
یک مثال،مقالات علمی است. ما این همه مقاله می نویسیم،ترازبندی هم می کنیم. در سطح جهان هم در تراز بالای علمی ایستاده ایم، اما با یک پرسش معنا دار هم روبرو هستیم: آیا مقاله داشتنی است یا نگاشتنی؟ البته همیشه نگاشتنی بوده است،اما حالا داشتنی شده است.
برچسب ها بـ ‘فرهنگ’
کلید توسعه ایران 5
چهار شنبه, 25 سپتامبر, 2019دل نوشته 17
شنبه, 24 آگوست, 2019اخلاق و فرهنگ و انسانیت همه خود کشی کرده اند!
یعنی راستش توسط خود ما کشته شده اند و جایگزینش شده پول!
اصلا هم مهم نیست که چگونه و به چه وسیله بدست آوریمش.
همه به نوعی حق دیگران را پایمال می کنیم: با کم کاری،با ندادن بقیه پول دیگران، با کم فروشی، با تقلب در ترکیب مواد اولیه ، با دروغ گفتن و کلاهبرداری در سطوح مختلف و…….
آن وقت دائما هم در حال گله کردن از دیگران و انتقاد از همه هستیم.
و اصلا توجه نداریم که: اصلاح را باید از خودمان شروع کنیم.
آباد سازی یک گوشه گم جهان که به دست من سپرده شده ، منجر به آباد سازی کل جهان به دست همگان خواهد شد.
گفتگو با یک دوست 3
شنبه, 13 ژانویه, 2018گفت: همه اینها نتیجه مصرفی شدن جوامع است.
گفتم: اما همین دلیلت خود معلول علت دیگری است. به قول صاحبنظری عزیز:
هرموجود زندهای برای بقا میکوشد؛ کوششهای معطوف به بقا متنوعاند اما یکی از اساسیترین آنها را میتوان به «مصرف» مربوط دانست. «مصرف» در گونه انسانی دارای ویژگیها و پیچیدگیهای منحصر به فرد است . ابزارسازی و زندگیجمعی (دو عنصر فرهنگ) بشر را به «اَبَرمصرفکننده زمین» بدل کرده است.
زیست غریزهمند با زیست مبتنی بر فرهنگ عمیقاً متفاوت است. در اولی مصرف معطوف به بقا است اما در دومی میتواند معطوف به سرگرمی، جلبتوجه، متمایزسازی، مناسک مذهبی و… باشد. به بیان دیگر، انسانها به پدیدهها معنا بخشیده و آنها را براساس شیوه معنابخشی مصرف میکنند. این نه امری متأخر، بلکه ویژگی تاریخی زندگی بشر بوده است.
مصرف نمایشی، متظاهرانه و لوکس نیز قدمتی بهاندازه معنابخشیهای بشر دارد؛ ثروتمندان جامعه سنتی (پادشاهان، زمینداران بزرگ و…) همیشه آداب زندگی و مواد غذایی خاصی داشتهاند.اصلا در همین کشور خودمان
چه چیزی موجب میشود که در جامعهای که برای ارزشهای عدالتطلبانه قیام میکند، پس از چند دهه ارزشهایی متناقض اهمیت مییابد؟ گرایش عمومی به زندگی لوکس معلول خواستِ عموم مردم است یا معلول سیاستگذاریهای کلان و شیوه مدیریت کشور؟یا هردو؟! آیا وضعیت موجود و مشهود در کشور ما خبر از انباشت ثروت در نزد قشر و افرادی خاص نمی دهد؟
اقشاری خاص ظهور کرده اند که ثروتشان خبر از ارتباطاتی خاص می دهد.در نهایت می توانم بگویم که ثروت هایی به مصرف های غیر غریزی و خارج از نیاز معمولی بشر منجر می شود که ناشی از همین ارتباطات خاص هستند و به انباشت سرمایه منجر شده باشند. ثروتهایی به مصرف بیش از نیازمعطوف میشوند که گاه «نابرده رنج» و گاه با رنجی بسیار کمتر از آنچه لازمه فعالیت تولیدی و رقابتی است، میسر شدهاند. در همین بستر است که نوکیسگان هم ظهور مییابند و فقر همیشه در کنار نوکیسگی صاحبان ثروت غیر معمول بروز می کند.
باز به قول همان دوست صاحبنظر:گرایش به مصرف کالای لوکس و گرانقیمت، پیامدِ زیستِ فرهنگی بشر و معنابخشی او به پدیدهها است. اما اینکه معنابخشی چگونه انجام شود، تا حد زیادی به گفتمانِ رایجِ رسمی در عرصه سیاست و اقتصاد و فرهنگ وابسته است. نمیتوان صرفاً مردم را کانون انتقاد قرار داد، اگرچه هرکسی میتواند پیرو ناخودآگاه نیازهای کاذب تبلیغ شده در رسانهها (و بازتولیدشده در مراودات میانفردی) نباشد و معیارها و نشانههای «منزلت والا» را در جای دیگری جستوجو کند.
مقالات 91
یکشنبه, 30 آوریل, 2017انسان و تنهاییش 13
تفاوتهای فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر درمورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساختهاست. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا مؤسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، و یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف ، درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز میدهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار سادهتر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث درمورد آن به کلیشههای ذهنی خلاصه میشود و درمورد این کلمه ضرب المثلهای زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر میکند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است». برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» میداند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.
ایران و ایرانی 107
چهار شنبه, 1 ژوئن, 2016در يك دوره افرادي در اين كشور زحمت كشيدهاند و دانش زمان را بهكار گرفتهاند و صنايعي را به پا كرده و سهم بازار ايران در جهان را افزايش دادهاند. اما در ايران دو گروه صاحب سرمايه شدند: يكي؛ كارآفرينان علاقهمند به رشد و ديگري؛ رانتبگيران به ثروت رسيده.
وي ادامه داد: كارآفرينان گفتهاند براي تحول در واژه ثروت نياز به كار فرهنگي داريم زيرا ثروت در ذهن ميانگين ايراني يك واژه منفي است. تمام كتابهاي ترجمه ايران تفكر ماركسيستي دارد و ترجمهها به خوبي انجام شده و همين امر بر تفكرات ما تاثير گذاشته است. ثروت، ارتباطات بينالمللي و سرمايهداري مظلوم بوده است و در فرهنگ عمومي ما افراد بيشتر به ساده زندگي كردن و كم مصرف كردن تشويق ميشوند.
اگر رسانهها بتوانند در مورد مسايل اقتصادي و فساد اقتصادي بيشتر بنويسند براي رشد كشور بسيار مهم است.
مهمترين موضوع در يك كشور موضوع توسعه اقتصادي سپس توسعه فرهنگي و اجتماعي است و توسعه سياسي محصول توسعه اقتصادي است. تا زماني كه در يك كشور طبقه متوسط شكل نگيرد و توليد ثروت نشود در آن كشور زمينه تشكلهاي سياسي متحول شكل نميگيرد.
نیاز امروز جامعه
شنبه, 13 فوریه, 2016نیاز امروز جامعه من مدرک نیست. بلکه ما نیازمند دانشمندانی عملگرا و مطالعه محور هستیم که علم روز دنیا را بیاموزند و آن را همچون لباسی بر قامت فرهنگ و جامعه ما بدوزند و ما را از این عریانی که گرفتار آنیم نجات دهند. ادامه تحصیل در دانشگاه، یکی از روشهای علم آموزی و دانش اندوزی است ،اما تنها راه نیست.
من ضمن احترام به همه دوستان عزیزم که در دانشگاهها در خدمتشان هستم، احساس میکنم کار کردن با مدرک دکترا در بسیاری از رشته ها در شرکتهای ایرانی مانند به دست داشتن ساعت رولکس برای کسی است که در پرداخت هزینه تخم مرغ شام خود هم دچار بحران است…
یا شبیه پرتاب کردن ماهواره به سمت آسمان، در شرایطی که هواپیماها به سمت زمین سقوط میکنند.
یا شبیه مطالعه بر روی فن آوری نانو، در کشوری که خط کش ها در ابعاد سانتی متر هم درست اندازه نمیگیرند.
کوچه مردها 174
چهار شنبه, 16 دسامبر, 2015یکی از روزها من و جواد و امیر در خیابان اصلی دانشگاه در حال رفتن به طرف دانشکده خودمان بودیم و فرمانده گارد دانشگاه هم با آن صورت آبله زده و خشن خود از روبرو در حال رفتن به سمت درب اصلی دانشگاه بود. به ناچار باید از کنار یکدیگر عبور می کردیم.معمولا این جناب برای ایجاد دلهره و نسق گیری به هرکس که از روبرویش می آمد با نگاهی مشکوک و دریده می نگریست تا همه از او بترسند و حساب ببرند.
از کنار هم گذشتیم،چند قدمی که دور شدیم ،جواد به آهستگی گفت:شرارت از چشمهاش می بارید!
عجب گوش های تیزی داشت،بلافاصله برگشت و به ما گفت:شما سه نفر،همونجا بایستید.بعد به سمت ما آمد و به جواد و امیر گفت:همراه من بیایید.اونها گفتند برای چی؟
گفت:سوال نکنید و بیایید.آنها را با خود به ساختمان گارد دانشگاه که بیرون دانشگاه،اما جزیی از آنجا بود برد(این محل الان نمایشگاه و فروشگاه کتاب جهاد دانشگاهی امیرکبیر شده است).بلافاصله بچه های دانشگاه در جریان قرار گرفتند و همگی به گاردی ها حالی کردند که منتظریم ببینیم با آنها چه می کنید و این یعنی یک اخطار به گارد که اگر کوچکترین خطایی بکنید،دانشگاه به هم می ریزد!
دو سه ساعت بعد جواد و امیر بیرون آمدند و خندان به ما پیوستند و برای ما تعریف کردند که آنها را در گوشه اتاق فرمانده گارد بصورت ایستاده سرپا نگه داشته بودند و فرمانده گارد دائما تهدید می کرد که:وقتی فرستادمتون اونجایی که عرب نی می اندازه یاد می گیرید که به من توهین نکنید!و جالب این بود که هر یکی دو دقیقه که یکی از افراد گارد داخل می شد تا مطلبی یا کاری را با او در میان بگذارد،پس از ادای احترام نظامی با دیدن این دو نفر در گوشه اتاق ،اولین سوالی که می کرد با مضامینی اینچنینی بود که مثلا: قربان همین دو نفر بودند به شما گفتند مادر……! و فرمانده گارد هم با عصبانیت جواب می داد: آره خواهر……ها!
بد دهنی و بکار بردن الفاظ رکیک حتی نسبت به یکدیگر جزو فرهنگ و عاداتشان بود.
بعد از یکی دو ساعت امیر در مقابل یکی از تهدیدات این آقا می گوید که:هر کاری می خواهید بکنید،فقط اجازه دهید تا ما با تلفن به خانواده خود اطلاع دهیم که اینجا هستیم.
و جناب سروان هم که خبر اخطار دانشجویان بیرون را به او رسانده بودند ، انگار منتظر چنین فرصتی بود،بلافاصله پرید و خود را به بچه ها رساند و نفری یک چک به صورتشان زد و فریاد زد:شماها که انقدر بچه ننه اید،غلط می کنید به من بی احترامی می کنید.گم شید برید بیرون!
و بچه ها فاتحانه بیرون آمدند.انتقام این رفتارها را هر از چند گاهی به شکلی می گرفتیم که یک مورد را برایتان توضیح خواهم داد.
هزینه تمام شده دختران نسبت به پسران 4
سه شنبه, 29 سپتامبر, 2015ﺑﺨﺶ ﺳﻮم :ﮔﺰارش رﻓﺘﺎر واﻟﺪﯾﻦ دﺧﺘﺮدار
اﯾﻨﮏ واﻟﺪﯾﻦ دﺧﺘﺮدار در ﻓﺸﺎر ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ زورآورﻧﺪه يِ دو ﺗﯿﻐﻪ يِ ﻗﯿﭽﯽ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ ، ﯾﮑﯽ ﻓﺸﺎر دوﻟﺖ ﻫﺎ و ﻧﻬﺎدﻫﺎي ﻫﻤﻨﻬﺎد ﺑﺎ دوﻟﺖ ﻫﺎ ﻣﺒﻨﯽ ﺑﺮ ﻣﻘﺎوﻣﺖ در ﺑﺮاﺑﺮ ﻓﺮوﭘﺎﺷﯽ ﺑﻨﯿﺎن ﻫﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ،و ﺗﯿﻐﻪ يِ دﯾﮕﺮي ﺳﯿﺎﺳﺖ راﯾﺞ اﻗﺘﺼﺎدي دوﻟﺖ ﮐﻪ ﭘﯿﺮو ﺑﯽ ﭼﻮن و ﭼﺮاي ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺑﻮده ، ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ.ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎدآوري ﺷﻮد ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺎ در ﮐﺸﻮر اﯾﺮان اﻧﺘﻈﺎر دارﯾﻢ ﮐﺎﻻﻫﺎي ﺻﻨﺎﯾﻊ دﺳﺘﯽ ، ﻓﺮش ، ﻇﺮوف و …و ﯾﺎ ﺧﺸﮑﺒﺎر ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮐﺸﻤﺶ ، ﺑﺎدام و…و ﯾﺎ ﮐﺎﻻي ﮐﺸﺎورزي ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺴﺘﻪ ،زﻋﻔﺮان و…. ﯾﺎ ﮐﺎﻻي درﯾﺎﺋﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﺎوﯾﺎر و… ﻋﻼوه ﺑﺮ ارزآوري ﻓﺮﻫﻨﮓ اﯾﺮاﻧﯽ را ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺼﺮف ﮐﻨﻨﺪه ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻧﻤﺎﯾﺪ در ﺳﻮي دﯾﮕﺮ ﺑﺎﯾﺪ اﻧﺘﻈﺎر اﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺼﺮف ﮔﺴﺘﺮده يِ ﮐﺎﻻﻫﺎي ﺧﺎرﺟﯽ ﻓﺮﻫﻨﮓ آﻧﻬﺎ را ﻫﻢ ﺳﻮار ﺑﺮ ﮐﺎﻻﻫﺎ وارد ﻧﻤﺎﯾﺪ.اﻗﺘﺼﺎدي ﮐﻪ در ﺳﻪ دﻫﻪ يِ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﯿﺶ از ﻫﺰار ﻣﯿﻠﯿﺎرد دﻻر ﮐﺎﻻي ﺧﺎرﺟﯽ ﻣﺼﺮف ﻧﻤﺎﯾﺪ و ارز آﻧﻬﺎ را ﻋﻤﺪﺗﺎ از ﻓﺮوش ﻧﻔﺖ ، ﮔﺎز ، ﻣﺸﺘﻘﺎت ﻧﻔﺖ و ﮔﺎز و ﯾﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻮاد ﻣﻌﺪﻧﯽ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﻧﻤﺎﯾﺪ و ﺗﻮﻟﯿﺪات داﺧﻞ ﻫﻢ
روﻧﻮﺷﺘﯽ ﺗﺎم و ﺗﻤﺎم از ﮐﺎﻻﻫﺎي ﮐﺸﻮرﻫﺎي ﭘﯿﺸﺘﺎز ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎﺷﺪ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻨﯿﺎن ﻫﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺧﻮد را ﺣﻔﻆ ﮐﻨﺪ. و ﻣﻬﻤﺘﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺧﻮد را ﺑﻪ دﯾﮕﺮان ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻧﻤﺎﯾﺪ.در ﻓﺮوش ﻧﻔﺖ ،ﮔﺎز، ﻣﻮادﺧﺎم ﻣﻌﺪﻧﯽ ﻓﺮاوري ﻧﺸﺪه ﭼﻪ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﮐﺎر رﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ آن ﺑﻪ ﮐﺸﻮرﻫﺎي ﻣﺼﺮف ﮐﻨﻨﺪه ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﻮد و ﺑﺎزدارﻧﺪه يِ ورود ﻓﺮﻫﻨﮓ آﻧﻬﺎ ﺑﺎﺷﺪ.اﻣﺮوزه ﮐﺸﻮرﻫﺎي ﺧﺎور دور ﺑﻪ وﯾﮋه ﻧﮋاد زرد ﺑﺎ ﺗﻤﺎم ﻗﺪرت و ﺳﺒﻘﻪ يِ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺳﺎﺧﺘﺎر اﻗﺘﺼﺎدي ، ﺗﻦ ﺑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺳﭙﺮده اﺳﺖ و ﺑﻨﯿﺎن ﺧﺎﻧﻮاده و ﻣﺤﻮرﯾﺖ ﻣﺮد و زن ﻓﺮو رﯾﺨﺘﻪ و ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎن ﺑﯽ ﺗﻔﺎوﺗﯽ ﺟﻨﺴﯿﺖ و ﻫﻤﺴﺎﻧﯽ زن و ﻣﺮد ﮔﺮدن ﻧﻬﺎده اﺳﺖ. ﭘﺮ واﺿﺢ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺸﺎر دو ﺗﯿﻐﻪ يِ ﻗﯿﭽﯽ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻫﺎي زﯾﺎدي را ﺑﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﻣﺮدم وارد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و ﺳﺮﺟﻤﻊ ﻧﯿﺮوي ﻣﺮدم و ﺟﺎﻣﻌﻪ را ﮐﺎﻫﺶ ﻣﯽ دﻫﺪ. اﻣﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻓﺮزﻧﺪ دﺧﺘﺮ دارﻧﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ از واﻟﺪﯾﻦ ﭘﺴﺮ دار در ﺑﯿﻦ ﻓﺸﺎر دو ﺗﯿﻐﻪ يِ ﻗﯿﭽﯽ ﻗﺮار دارﻧﺪ. از ﻃﺮﻓﯽ دﺧﺘﺮان ﺑﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﺴﺎن ﺑﺎ ﭘﺴﺮان از آﻣﻮزش ﭘﯿﺶ از دﺑﺴﺘﺎن ،دﺑﺴﺘﺎن، دﺑﯿﺮﺳﺘﺎن و داﻧﺸﮕﺎه ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﺎﺷﻨﺪ ﮐﻪ اﻣﺮوزه ﺗﺎ ﺣﺪودي ﻫﺴﺘﻨﺪ ) ﺑﻪ اﺳﺘﺜﻨﺎي ﺑﺮﺧﯽ رﺷﺘﻪ ﻫﺎي داﻧﺸﮕﺎﻫﯽ( روﺷﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻔﺎد آﻧﭽﻪ آﻣﻮزش ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ ﺗﺪارك آﻣﺎدﮔﯽ آﻧﻬﺎﺳﺖ ﺑﺮاي ﻣﺸﺎرﮐﺖ در ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﻠﯽ اﺳﺖ و اﯾﻦ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻫﺎ را ﻫﻢ ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﻫﻢ واﻟﺪﯾﻦ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.اﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ آﻣﺎدﮔﯽ آﻧﻬﺎ ﺑﺮاي ﺣﻀﻮر در ﻣﺸﺎرﮐﺖ ،دوﻟﺖ ﻫﺎ و ﻧﻬﺎدﻫﺎي ﻫﻤﻨﻬﺎد ﺑﺎ دوﻟﺖ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺑﺮﺧﻮداري از آﺗﻮرﯾﺘﻪ يِ دوﻟﺘﯽ و ﺑﺴﺘﺮ ﻓﺮاﻫﻢ اﻗﺘﺼﺎد دوﻟﺘﯽ ﺑﺮاي اﻋﻤﺎل اﯾﻦ آﺗﻮرﯾﺘﻪ يِ ﺗﺒﻌﯿﺾ آﻣﯿﺰ، از آﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ و ﻓﺮزﻧﺪ آوري را ﺑﺮﮔﺰﯾﻨﻨﺪ و ﻣﺸﺎرﮐﺖ در ﺗﻮﻟﯿﺪ را ﺑﻪ ﻣﺮدان واﮔﺬارﻧﺪ. اﯾﻦ در ﺣﺎﻟﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻨﯿﺎن ﺧﺎﻧﻮاده ﭼﻨﺪي اﺳﺖ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺎرﺑﺮي داده و در ﺣﺎل ﻓﺮوﭘﺎﺷﯽ اﺳﺖ و ﻣﺮدان اﻧﮕﯿﺰه ﺑﺮاي ﭘﺬﯾﺮش ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺧﺎﻧﻮاده ﻧﺪارﻧﺪ.اﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎن و ﺳﭙﺲ اﺟﺮاِي آن ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮاي دﺧﺘﺮان و واﻟﺪﯾﻦ آﻧﻬﺎ ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮايِ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﻢ ﭘﺎرادوﮐﺴﯿﮑﺎل اﺳﺖ.روﺷﻦ اﺳﺖ اﯾﻦ ﻫﺰﯾﻨﻪ يِ آﻣﻮزش از ﺑﺪو ﺗﻮﻟﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻬﺪ ﮐﻮدك ، دﺑﺴﺘﺎن ، دﺑﯿﺮﺳﺘﺎن و داﻧﺸﮕﺎه ﻫﺎ و ده ﻫﺎ ﮐﻼس ﻫﺎي رﻧﮕﺎرﻧﮓ آﻣﻮزش ﻗﺪرﺗﻤﻨﺪ درﺳﺎﯾﻪ از ﺳﻮي واﻟﺪﯾﻦ دﺧﺘﺮدار و اﯾﻦ دﯾﻮار ﺑﻠﻨﺪ ﻓﺮاﺧﻮاﻧﯽ دﺧﺘﺮان ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﮐﻪ آﺷﮑﺎرا ﺗﺤﻘﯿﺮ آﻧﺎن اﺳﺖ ، ﻫﻤﺮاﺳﺘﺎ ﻧﯿﺴﺖ.