در پیله تنهاییم، خلوت نمایم با خودم
یارب به فریادم برس،تنها تویی فریادرس
در کوچه های بیکسی،در وادی بیداد غم
تنها تویی داروی من،یارب به فریادم برس
این رهرو غافل زخود،درلحظه های سرخوشی
گم می کند کوی تو را،یارب به فریادم برس
ما بندگان گمرهیم، نادان به راه و بی رهیم
ما را زخود بی خود مکن،یارب به فریادم برس
از پیله من را وارهان،پروانه ای زیبا نما
راضی نما خود را زما،یارب به فریادم برس
این کرم در خود مانده را،یاری نما در پیله اش
یاری نما،کاری بکن،یارب به فریادم برس
ما عاصیان درگهیم،ما غافلان این رهیم
بی تو بسی بی ارزشیم،یارب به فریادم برس
برچسب ها بـ ‘غافل’
پیله تنهایی
دوشنبه, 27 می, 2019خسته ز خود شدم خدایا
دوشنبه, 26 دسامبر, 2016خسته زخود شدم خدایا،رها مکن
این مانده در شب و گمکرده راه خود
رنجور تر شوم در هر قدم به راه خود
سنگین ترکنم اما ، کوله بار گناه خود
گه این بود آرزویم که آیم به سوی تو
گاهی به ماندنم ، زبیم روی سیاه خود
دلخوش به رحمت و لطف و صفای تو
ورنه کجا امیدی مرا بود به کار خود
یارب رها مکن این ناامیدان زکار خویش
ما غافلیم و شرمنده از این روزگار خود
عید فطر مبارک!
دوشنبه, 13 جولای, 2015من كه خود دانم كه بس ناقابل است تو پذيرا باش كه از سوي دل است
اي خدا ماه صيام بر ما گذشت
من در اين شك كه رضايت حاصل است؟
يا كه در مهماني ماه خدا قلب ما چون روز اول جاهل است
بارالهي……اي خداوند كريم
گر نبخشي كل زحمت باطل است
ما همه فاني و جاويدان تويي از سما باران رحمت نازل است
بارشي زن بر دل اين بنده ات
عيد فطر آمد ولي دل غافل است
اي خدافطريه اي هم تو فرست خواست اين بنده شفاي عاجل است
تو خدايي من گداي درگهت
فطريه خواهم كه اين تن سائل است
غافلیم!
یکشنبه, 10 نوامبر, 2013اغلب فکر می کنیم
اینکه به یاد کسی هستیم
منتی است بر گردن آن شخص
غافل از این که
اگر به یاد کسی هستیم؛
این هنر اوست نه ما
به یاد ماندنی بودن
بسیار مهم تر از به یاد بودن است
به یادتونم،ای همه خوب های عالم
واگویه ها(10)
سه شنبه, 12 ژوئن, 2012چقدر حقیرم ای خدا؟
تا غافل می شوم(که اغلب هم می شوم)
در حال خواهشی از کسی هستم
در حالی که روزی ده بار ادعا می کنم که:
ایاک نعبد و ایاک نستعین
فراموشی و غفلت هم حدی دارد
آه خدایا!
نکند از زمره دروغگویان باشم!؟
کیستم من؟
دوشنبه, 28 می, 2012کیستم من؟
غافلی از ذات خود
کودکی نادان و خرد
در میان غافلان
بعد مدتها چریدن در کویر زندگی
تازه دانستم چه ارزان می فروشم این متاع عمر خود
به خریداری که او هم غافل است!
هیچ می دانی چرا؟
چون من و او و شما و این همه
هرگز از خود می نپرسیدیم در این کهنه سرا
کیستیم ما و چه باید کرد با این زندگی؟
غافلیم از حال خود……..
غافلیم از حال خود……..
چیستم من؟
دوشنبه, 16 آوریل, 2012چیستم من؟غافلی از مقصدش دور
می دوم بیراهه ها را،با دو چشم کور و بی نور
گشته مشغول در هیاهوی جهان بی ترحم
می شوم هردم به جایی،همچو بی عقلان مهجور
با عروسک های دنیا،سخت سرگرم بازی
غافل از سیل شب و روز،می شوم بیمار و رنجور
خلق گوید خلقت ما،از برای حکمتی بود
من نیابم حکمت خلق،بار بر دوشم چو یک مور
زین شلوغی های دوران،وز خرابی های ایام
چون توانم وارهانم،این تن بیمار و کم زور؟
بار امانت
دوشنبه, 23 ژانویه, 2012امانت داده ایم وجدان خود را
به یارانی که قدرش را ندانند
به ظاهر بار خود را کم نمودیم
نهادیم دوش آنانی که خواهند
ولی غافل ز یک موضوع ساده
که ایشان راه را از چه ندانند
به چه افتند در پایان این راه
امانت را به چه مدفون نمایند
خدا خواهد که خود کاری نماییم
که تا یاران حق تنها نمایند
چو جمعی در ره جانانه کوشند
رفیقان جملگی گرد هم آیند
بکوشند و بسازند و در آخر
ز جد و سعی خود غوغا نمایند
بهاری در زمستان سبز گردد
بهین ملک خدا برپا نمایند