و آن طایفه که رضا و تسلیم ونظاره کردن اختیار کرده اند دانستند که آدمی نمیداند که به آمد وی در چیست. وقت باشد که آدمی را چیزی پیش آید و او را از آمدن آن چیز خوش آید و زیان وی در آن چیز باشد و وقت باشد که آدمی را چیزی پیش آیدو او را از آمدن آن چیز ناخوش آید و سود وی در آن چیز باشد. چون این طایفه برین سر واقف شدند، تدبیر و تصرّف خود و ارادت و اختیار خود از میان برداشتند، و راضی و تسلیم شدند،اگر مال و جاه بیامد، شاد نشدند، و اگر مال و جاه برفت، غمناک نگشتند و اگر نو رسید، پوشیدند و اگرکهنه رسید پوشیدند. اگر بصحبت اهل دنیا رسیدند خوش بودند و خواستند که اهل دنیا از ایشان سود کنند و اگر بصحبت اهل آخرت رسیدند خوش بودند و خواستند که ایشان را از اهل آخرت سودی باشد.
برچسب ها بـ ‘طایفه’
عزیزالدین نسفی 12
یکشنبه, 21 فوریه, 2021عزیزالدین نسفی 11
یکشنبه, 14 فوریه, 2021کاملان آزاد دو طایفه اند که چون ترک کردند و آزاد و فارغ گشتند، دو شاخ پیدا آمد. بعضی بعد از ترک عزلت و قناعت و خمول اختیارکردند، و بعضی بعد از ترک رضا و تسلیم و نظاره کردن اختیار کردند، مقصود همه آزادی وفراغت بود. بعضی گفتند: آزادی و فراغت در ترک و عزلت و قناعت و خمول است، و بعضی گفتند: آزادی و فراغت در ترک و رضا و تسلیم و نظاره کردن است. این هر دو طایفه در عالم هستند و هر یک بکار خود مشغولند، آن طایفه که عزلت و قناعت و خمول اختیار کردند دانستند که چنانکه برا عسل گرمی همراهست و چنانکه با کافور سردی همراهست، با دنیا و صحبت اهل دنیا تفرقه و پراکندگی همراهست،پس ترک کرده اند و دوستی دنیا از دل قطع کرده اند. اگر ناگاه اتفاق چنان میافتد، چیزی از دنیاوی روی بدیشان مینهد، یا چیزی از تنعّمات و لذّات دنیاوی ایشان را میسّر میشود یا صحبت اهل دنیا پیش میآید، قبول نمیکنند و میگریزند. چنانکه دیگران از شیر و پلنگ و مار و کژدم میترسند و می گریزند، ایشان از دنیا و اهل دنیا میترسند و میگریزند.
آموزگار عشق 6
شنبه, 10 نوامبر, 2018ابوذر حواسش به آغل گوسفندهاست و دل به درس نمیدهد، شیطانترین دانشآموز کلاس که به قول آقامعلم به هیچ صراطی مستقیم نیست؛ «بچههای عشایر خیلی باهوش و تیزن اما شیطنتای خاص خودشونو دارن، یهو میبینی که نیستن، رفتن، میرن خونه چیزی بخورن یا به مادرشون چیزی بگن بعضی وقتا دیر میان، وقتی میپرسم کجا بودین میگن که آقا ما گوسفندا رو برده بودیم چرا. چی میتونم بگم؟ مجبورن، کارشون اینه، از بچگی باید برن سراغ چوپونی، منم سخت نمیگیرم، میذارم راحت باشن اما در عین حال سعی میکنم نظمو بهشون یاد بدم.»
کلاس زودتر از موعد تمام میشود چون بعضی از بچهها از طایفهای که 4کیلومتر بالاتر از نمناک، ساکناند، میآیند و باید زودتر به خانههایشان برسند؛ «سه تا از بچهها از پشت همین کوه هر روز صبح پیاده میآیند و ظهر پیاده برمیگردند بدون هیچ بزرگتری، حالا بارون باشه، برف باشه، حیوون درنده باشه، چارهای ندارن».
بچهها که میروند آقامعلم میماند و اتاقی سوتوکور و تاریک که نه تلویزیونی دارد که ساعتهای خالی آن را پر کند و نه موبایلی که به اینترنت وصل شود و نه خانوادهای که بتواند پیش آنها برود؛ «من خودم بزرگشده همین طبیعتم، تنهاییو خوب بلدم، روزهای بیکسی زیاد داشتم، قبل از معلمی برقکار بودهم، بنا بودهم، کارگر بودهم، دوران دانشجویی تو دزفول هم دور از خونواده بودم، خلاصه با تنهایی عجینم و مسئلهای ندارم. کتاب میخونم، شعر میخونم، تدریس فردا رو مرور میکنم، میرم همین روبهرو، لب صخره میشینم از طبیعت حظ میبرم. با پسرای اینجا میریم لب دز برای ماهیگیری، خلاصه اینکه تا اینجام خوب انرژیم رو از طبیعت میگیرم».
فریاد
دوشنبه, 12 مارس, 2018فریاد از آن نرگس مستی که تو داری
آه از دل بیگانه پرستی که تو داری
ترسم که یک از اهل وفا زنده نماند
در کشتن این طایفه دستی که تو داری
مقالات 53
یکشنبه, 26 ژوئن, 2016عشق 13
از تو به خاطر این همه لطف و هدیه ای که به من دادی سپاسگزارم.تو مخزن عمر مرا با شادی و عشقی پر کردی که تا زمانی که زنده ام دلم را گرم و پرشور نگه دارد و خدا می داند که جز من ،چند نفر دیگراز این موهبت الهی برخوردارند ، نمی دانم اما می دانم که جمعیت طایفه عاشقان بسیار کم است ،اما همین ها هستند که می توانند دنیا را آباد کنند.با مدد عشق و با یاد دائمی معشوق،و در این طایفه محبوب و معشوق من،تویی.
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
مقالات 39
یکشنبه, 7 فوریه, 2016با اجازه آقای نادر ابراهیمی 3
از تو به خاطر این همه لطف و هدیه ای که به من دادی سپاسگزارم.تو مخزن عمر مرا با شادی و عشقی پر کردی که تا زمانی که زنده ام دلم را گرم و پرشور نگه دارد و خدا می داند که جز من ،چند نفر دیگراز این موهبت الهی برخوردارند ، نمی دانم اما می دانم که جمعیت طایفه عاشقان بسیار کم است ،اما همین ها هستند که می توانند دنیا را آباد کنند.با مدد عشق و با یاد دائمی معشوق،و در این طایفه محبوب و معشوق من،تویی.
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
همرنگ جماعت شو
دوشنبه, 10 سپتامبر, 2012خواهی نشوی همرنگ ،رسوای جماعت شو
گر عاشق معبودی،مشغول به خدمت شو
در خلق نمی شاید،امید به خدمت بست
این طایفه گر پرسی،گویند که نادان شو
خنجر زدن همره،علم و هنری دانند
وز درد مدد خواهی،گویند به طبیبان شو
در کارگه هستی،دیگر نشود پیدا
عالم چو علی سینا،فارغ ز حکیمان شو
وان به که کنی ترک رسوایی و بیماری
خواهی نشوی رسوا،همرنگ جماعت شو
واگویه ها(7)
سه شنبه, 22 می, 2012هرکسی جنسی دارد
باید دید رفتار غالب هرکس چیست
و به این ترتیب پی به جنسش برد
و اینکه با جنس ما سازگار است یا نه؟
بعضی ها دوست دارند از هرکسی درآمدی کسب کنند
این ها از جنس بازرگانان و تاجرانند
دسته ای دیگر از هر صاحب نعمتی،خواهشی دارند
اینان از جنس گدایانند
قومی به دنبال کسب قدرت و سالاری به هر قیمتی هستند
این مردم از دسته ظالمانند
گروهی بی دلیل به هرکس برسند،آزاری می دهند
جنس اینان از خبیثان است
و دسته ای در غم بیچارگان هرچه توانند،کنند
اینان از طایفه مهربانانند
عده ای به دنبال آگاهی رساندن و ارشاد مردمند
این ها از جنس پیامبرانند
و……………..
راستی من از چه جنسی هستم؟
باید بیشتر بیندیشم