مدتها بود که فکرم به این موضوع مشغول بود که زشت ترین کارها در پیشگاه خداوند سبحان کدام است.یکی از بهترین راه هایی که به نظرم رسید ،این بود که در ادیان الهی طبقات جهنم بر اساس گناهان بندگانش چگونه است؟
پس به جستجو و تحقیق در این امر پرداختم و بر اساس قدمت ادیان به بررسی این امر دست یازیدم. من به این نتایج رسیدم:
– دین زرتشت:
در کتاب ادبی ،مذهبی و زرتشتی به نام “آرداویروف نامه” در روایت صعود روح فردی به نام آروادیرف به عالم دیگر نیز ،او شرح مفصلی از مشاهدات خود را بیان نموده که شباهت زیادی با مطالب دانته در کتاب” کمدی الهی” دارد. او را در این سفر فرشته ای به نام “سروش” همراهی می نماید.
نوع سفر به دنیای دیگر،نوع گناهان،نوع عقاب ها و شکنجه ها و توصیفی که از قسمتهای مختلف دوزخ می شود، و وجود کیفرهای گوناگون از قبیل آتش،تعفن،مار،توفان،افعی آدمی شکل،تازیانه،حتی خوردن مغز گناهکاران،همه این جزییات بصورتی مشابه در آروادیروف نامه و کمدی الهی دیده می شود.
بدین ترتیب می توان گفت که هزار سال پیش از دانته نظیر کتابی که آنرا بزرگترین اثر نبوغ اروپایی لقب داده اند،در ایران زمین وجود داشته ولیکن بر خلاف کتاب “کمدی الهی” گمنام مانده است.
ترجمه این رساله را به قلم مرحوم “رشید یاسمی” در چهار شماره اول تا چهارم مجله مهر می توان مطالعه نمود.
سرزمین های دیده شده در این سفر روحانی آرداویروف به شرح زیر می باشند:
سرزمین اول: سرزمین زنان بدکاره.
سرزمین دوم: سرزمین اهل لواط و زنانی که به شوی خویش خیانت ورزیدند.
سرزمین سوم: سرزمین پادشاهان و حاکمانی که بد حکومت کردند و مردم خود را به رنج افکندند.
سرزمین چهارم: سرزمین مردمی که بین دیگران اختلاف ایجاد می کردند و آنان را به جنگ با یکدیگر می کشاندند.
سرزمین پنجم: سرزمین مردمی که مال اندوختند و نه خود خوردند و نه به دیگران دادند.
سرزمین ششم: سرزمین ساحران و جادوگران.
سرزمین هفتم: سرزمین دزدان مال دیگران.
سرزمین هشتم: سرزمین کسانی که با مردم پیمان دروغ می بندند.
سرزمین نهم: سرزمین دروغگویان و شهادت دهندگان به دروغ
سرزمین دهم: سرزمین منکران وجود خدا.
سرزمین یازدهم: سرزمین زنا کاران و جدا کنندگان زنان از شوهرشان به مکر و حیله.
برچسب ها بـ ‘رشید یاسمی’
دوزخ در ادیان الهی 1
شنبه, 4 نوامبر, 2017ایران و ایرانی 21
یکشنبه, 16 سپتامبر, 2012سعيد نفيسى مىگويد:
«در اين دوره طبقه روحانيان در ايران برترى كامل در همه شؤون اجتماعى داشتند.روحانيان به سه دسته تقسيم مىشدند:نخست موبدان بودند…سركرده موبدان به عنوان موبدان موبد يا موبد موبدان در پايتخت،اول شخص مملكت و داراى اختيارات نامحدود بوده است…پس از موبدان طبقه هيربدان بودند كه قضاوت و تعليم و تربيت فرزندان،سپرده به ايشان بوده است،و در اين دوره تعليم و تربيت و فراگرفتن علوم متداول انحصار به موبدزادگان و نجيبزادگان داشته و اكثريت نزديك به اتفاق فرزندان ايران از آن محروم بودهاند.پس از هيربدان،طبقه آذربدان بودند كه حكم متوليان و خادمان آتشكدهها و موقوفات بسيار آنها را داشتهاند و وظيفه ايشان نخست نگهدارى آتشهاى مقدس هر آتشكدهاى و سپس شستشو و پاكيزه نگاهداشتن محوطه آتشكده و اداره كردن مراسم دينى مانند نمازها و جشنهاى كستى بندان براى كودكان و زناشوييها و مراسم مردگان بوده است…» (15)
بحث ديگر درباره نظامات اجتماعى ايران مربوط استبه رژيم حكومتساسانيان.حكومتساسانيان استبدادى محض بوده است.آنان خود را آسمانى نژاد و مظهر خدا مىدانستند و از مردم به كمتر از سجده راضى نمىشدند،و مردم با اين وضع خو گرفته بودند.كسانى كه بخواهند از اين نظر جامعه ايرانى آن روز را مطالعه كنند مىتوانند رجوع كنند به كتابهاى:تاريخ ادبيات ادوارد براون،جلد اول،ترجمه آقاى على پاشا صالح و كتاب تمدن ايرانى،تاليف جمعى از خاورشناسان،ترجمه دكتر بهنام و تاريخ اجتماعى ايران،تاليف سعيد نفيسى،جلد دوم و مخصوصا ايران در زمان ساسانيان،تاليف كريستن سن محقق دانماركى،ترجمه رشيد ياسمى .
ما فعلا مقتضى نمىبينيم در اين باره بحثى بكنيم.بعدا در بخش«خدمات ايران به اسلام»اندكى در اين باره بحثخواهيم كرد.
نظام خانوادگى
«در دوره ساسانى چيزى كه بيش از همه دستخوش تصرف و ناسخ و منسوخ و جرح و تعديل موبدان بود«حقوق شخصى»است.مخصوصا احكام نكاح وارث به اندازهاى پيچيده و مبهم بود كه موبدان هر چه مىخواستند مىكردند و در اين زمينه اختياراتى داشتند كه در هيچ شريعتى به روحانيان ندادهاند.» (20)
تعدد زوجات در دوره ساسانى جارى و معمول بوده است.زردشتيان عصر اخير در صدد انكار اين اصل هستند ولى جاى انكار نيست،همه مورخين نوشتهاند، از هرودوت يونانى و استرابون در عصر هخامنشى گرفته تا مورخين عصر حاضر.
عاشق خویش فراموش مکن
چهار شنبه, 26 ژانویه, 2011
در روزنامهء” اقدام” چاپ تهران مسابقه ای تحت عنوان “هدیهء عاشق”به مسابقه گذارده می شود که دربارهء” گل فراموشم مکن” که یکی از قصه های اروپایی است می باشد.
خلاصه قصه چنین است: عاشق ومعشوقی در کنار رود دانوب مشغول تفریح و دلدادگی بودند که ناگهان معشوق، گلی را در رودخانه می بیند و با نگاهش می فهماند که چقدر مشتاق آن دسته گل است. عاشق بدون ملاحظه، خود رابه آب می اندازد و گل را به سوی معشوقش می اندازد و می گوید “فراموشم نکن” وخود به دیار نیستی می رود، از آن پس، آن گل را “گل فراموشم مکن”می نامند.
در این مسابقه بزرگانی مثل” رشید یاسمی “و “وحید دستگردی”شرکت می کنند ولی برنده مسابقه ایرج میرزا می شود که شعر زیر را می سراید:
عاشقی محنت بسیار کشید
تا لب دجله به معشوقه رسید
نشده از گل رویش سیراب
که فلک دسته گلی داد باب
نازنین چشم بشط دوخته بود
فارغ از عاشق دل سوخته بود
گفت وه وه چه گل رعنا ئیست
لایق دست چو من زیبائیست
حيف از اين گل كه برد آب او را
كند از منظره ناياب او را
زین سخن عاشق معشوقه پرست
جست در آب چو ماهی از شست
خوانده بود این مثل آنمایهء ناز
که نکویی کن و در آب انداز
باری آن عاشق بیچاره چو بط
دل بدریا زد و افتاد بشط
گفت رو تا كه زهجرم برهي
نام بي مهري بر من ننهي
دید آبیست فراوان ودرست
بنشاط آمد ودست از جان شست
دست وپایی زد و گل را بربود
سوی دلدارش پر تاب نمود
گفت کای آفت جان سنبل تو
ما که رفتیم بگیر این گل تو
بکنش زیب سر ای دلبر من
یاد آبی که گذشت از سر من
جز برای دل من بوش مکن
عاشق خویش فراموش مکن