آقای مرتضی نظری در چهار مطلب پی در پی با عناوین:” چیستی تفکر انتقادی در آموزش و پرورش”، “بیست تغییر ضروری در آموزش و پرورش”، “شش پرهیز ضروری در برخورد با پدیده های نو” و “مدارس ما،پاسخ های کهنه به پرسش های نو” به نکات زیر نیز اشاره نموده است:
جوامعی که تعلیم و تربیت آنها گرایش به انتقادی اندیشی دارند،بیش از آنکه برای حل مسائل خود به انقلاب فکر کنند،به اصلاح تمایل دارند. شهروندانی که ذهن منطقی و ورزیده دارند،کمتر دچار بن بست در مناسبات فردی و اجتماعی می شوند.حال باید اذعان کرد نسل جدید،نسل شایدهاست و در برابر بایدها جبهه می گیرد. در واقع،بلوغ نسل جدید به گونه ای است که خود،راهش را پیدا می کند. تفکر عالی ترین شکا فعالیت ذهنی انسان است و تفکر انتقادی نوعی از سبک های تفکر است. این نوع سبک فکری،فاصله بین نظریه و عمل را تا حد زیادی پر می کند و به تعبیری نسبت به شکل های دیگر اندیشیدن،کاربردی تر است.به عبارتی، تفاوت تفکر انتقادی با شیوه های دیگر فکر کردن این است که در انتقادی اندیشی ،ما یک نگاه ارزیابانه و تحلیلی به مسائل داریم که به راحتی هرچیزی را که می بینیم و می شنویم،نه فورا بپذیریم و نه فورا رد کنیم
برچسب ها بـ ‘بلوغ’
کلید توسعه ایران 43
چهار شنبه, 19 آگوست, 2020روز تولد معبد نوعدوستی
دوشنبه, 16 سپتامبر, 2019سیزده سال از عمر “معبد نوعدوستی” گذشت و از امروز وارد چهاردهمین سال فعالیت این معبد می شویم:
معبد عشق است این کانون ما
معبد نوعدوستی و لطف و صفا
سیزده ساله شده نک عمر او
وارد چارده شدیم از لطف او
چاردهی سال بلوغ است و کمال
همچو بدر ماه،زیبا در جمال
ای خدای صاحب این خانقاه
جان و جسم ما زخود جاری نما
ایران و ایرانی 123
چهار شنبه, 1 مارس, 2017ما با دولتهای منطقه، همکاریهای جدی و پایداری نداشتهایم. البته از ديدگاه توسعهگرايان، من این را به فرهنگ ایرانی مرتبط ميدانم. امیدوارم اشتباه کنم، ولی مطالعه و تحقیق و مشاهده، این را به من میگوید. حتي بهلحاظ تاریخی، من از فرهنگ عمومی و رایج ایرانی این را میفهمم كه ایرانیها در سهیمشدن با همدیگر مشکل دارند. بهنظر میرسد که لابهلای رفتارهای فرهنگی ما چنین ناخودآگاهی وجود دارد که اگر من با کسی همکاری کنم، از ابهت، شوکت، جایگاه و امنیتم کم میشود. بنابراین حس همکاری در ایرانیها بسیار کم است. این را ميتوان در ساختمانها، برجها و بین نخبگان فکری مشاهده کرد. شما چند هزار کتاب در غرب میبینید که دو یا چند نفر با هم نوشتهاند؟ اساسا آنها معتقدند کار فکری، یک کار جمعی است. اکثر تکستبوکها یا کتابهای درسی در همه رشتهها- اعم از مهندسی، پزشکی، هنر و علوم انسانی- توسط چندین نفر نوشته شده است؛ اما ما این تفاهم را برای کار جمعی نداریم.
اساسا توسعه یعنی سیستم و سیستم هم یعنی همکاری. این را در رانندگی و فعالیتهای اجتماعی هم میبینید. یک دلیل که ما در ایران نمیتوانیم حزب پایدار تشکیل دهیم؛ همین مسئله همکاری است. در تاریخ ایران میبینید که احزاب، شکل میگیرند و بعد، زود منشعب میشوند. دلیلش این است که مسائل را به صورت صفر و یک میبینند. ما به دیگران میگوییم یا شما حرف ما را قبول کنید یا اینکه بروید کنار؛ ما کار خودمان را میکنیم. در فرهنگ عمومی هم همین رفتار را میکنیم. فکر میکنم نداشتن حس همکاری و اینکه ما خود را معمولا خیلی بزرگتر از آنچه هستیم، میبینیم؛ اجازه نمیدهد در سطح منطقه نیز همکاری کنیم. چهار سال پیش، وقتی ترکیه، سیاستهای متفاوت با ما نسبت به سوریه اتخاذ کرد، بعضی از رسانههای ما الفاظ بسیار ناپسندی درباره سیاست خارجی ترکیه به کار بردند- آنهم ترکیهای که خیلی با آن ارتباط داریم و آمارها نشان میدهد سال گذشته شش میلیون ایرانی به ترکیه رفتهاند- بهايندلیل که ما معتقديم ترکیه هم بايد مثل ما مسائل را ببیند. اگر نمیبیند حتما وابسته است، اشتباه میکند و خیلی القاب دیگر.
این، تا حدودي ریشه فرهنگی دارد و به نحوه فکرکردن ما ایرانیها ربط دارد. بهنظر میرسد در فرهنگ عمومی ما، متفاوتبودن در افکار و باورها، امری نامعقول تلقی میشود. من درباره سیاست صحبت نمیکنم؛ بلکه مسائل اجتماعی و حتی در حیطه مسائل علمی و دانشگاهی ارجاع میدهم. بهنظر میآید ما در صحنه عمومی با فضایی روبهرو میشویم که یکسان فکر کنیم و تلقیات ما از مسائل مشترک باشد. متفاوتبودن در فرهنگ عمومی ما خیلی پسندیده نیست. در بعضی کشورها، متفاوتبودن نوعی حق فردی است. ما با کشورهایی که مواضع متفاوت دارند بسیار سخت کار میکنیم. عرف جهانی این است که باید آنقدر صحبت کرد تا به تفاهم و اجماع رسید.
خانه دوست كجاست؟
شنبه, 12 فوریه, 2011
خانه دوست كجاست؟
در فلق بود كه پرسيد سوار
آسمان مكثي كرد
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت
به تاريكي شنها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:
نرسيده به درخت،
كوچه باغي ست كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازهي پرهاي صداقت آبي است
ميروي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر به در ميآرد،
پس به سمت گل تنهايي ميپيچي،
دو قدم مانده به گل،
پاي فواره جاويد اساطير زمين ميماني
و ترا ترسي شفاف فرا ميگيرد
در صميمت سيال فضا، خش خشي ميشنوي:
كودكي ميبيني
رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانهي نور
و از او ميپرسي
خانه دوست كجاست؟
**************
و اين هم پاسخي زيبا ازفريدون مشيري در جواب شعر سهراب
من دلم ميخواهد
خانهاي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسي ميخواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يک دل بيرنگ و رياست
بر درش برگ گلي ميکوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مينويسم اي يار
خانهي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد دگر
خانه دوست کجاست؟
یادداشتی از نلسون ماندلا
سه شنبه, 18 ژانویه, 2011من باور دارم…
که زمان زیادى طول مىکشد تا من همان آدمی بشوم که مىخواهم
من باور دارم…
که قهرمان کسى است که کارى که باید انجام دهد را در زمانى که باید انجام گیرد، انجام مىدهد، صرفنظر از پیامدهاى آن
من باور دارم…
که بلوغ بیشتر به انواع تجربیاتى که داشتهایم و آنچه از آنها آموختهایم بستگى دارد تا به این که چند بار جشن تولد گرفتهایم
من باور دارم…
که ما مسئول کارهایى هستیم که انجام مىدهیم، صرفنظر از اینکه چه احساسى داشته باشیم
من باور دارم…
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند
من باور دارم…
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آنها را نمىشناسیم تغییر یابد
من باور دارم…
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آنها همدیگر را دوست ندارند نیست
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آنها همدیگر را دوست دارند نمىباشد
من باور دارم…
که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم
من باور دارم…
که همیشه کافى نیست که توسط دیگران بخشیده شویم، گاهى باید یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم
من باور دارم…
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم، او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد
من باور دارم…
که ما مىتوانیم در یک لحظه کارى کنیم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد
من باور دارم…
که همیشه باید کسانى که صمیمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زیبا و دوستانه ترک گویم زیرا ممکن است آخرین بارى باشد که آنها را مىبینم
من باور دارم…
که گاهى کسانى که انتظار داریم در مواقع پریشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مىآیند و ما را نجات مىدهند
من باور دارم…
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترین فاصلهها. عشق واقعى نیز همین طور است
من باور دارم…
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا این به من این حق را نمىدهد که ظالم و بیرحم باشم
من باور دارم…
که صرفنظر از اینکه چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد
من باور دارم…
که زمینهها و شرایط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثیرگذار بودهاند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم
من باور دارم…
که نباید خیلى براى کشف یک راز کند وکاو کنم، زیرا ممکن است براى همیشه زندگى مرا تغییر دهد
من باور دارم…
که گواهىنامهها و تقدیرنامههایى که بر روى دیوار نصب شدهاند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد
من باور دارم…
شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را دارد نیست،
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مىکند