عزیزالدین نسفی در مقدمه کتاب “انسان کامل” گوید:
اوّل انسان یک جوهر است و هر چیز که در انسان بتدریج موجود شد،جمله در آن یک جوهر موجود بودند، و هر یک بوقت خود ظاهر شدند و آن یک جوهر نطفه است،یعنی تمامت اجزای انسان از جواهر واعراض ، جمله در نطفه موجود بودند، و هر چیز که او را بکار می باید تا بکمال انسانی رسد، با خود دارد و از خود دارد، یعنی نطفه هم کاتب، و هم قلم، و هم کاغذ، و هم دوات، و هم مکتوب، و هم قاری است.
ای درویش! نطفۀ انسان جوهر اوّل عالم صغیر است، و ذات عالم صغیر است، و تخم عالم صغیر است، و
عالم عشق عالم صغیر است، نطفه بر خود عاشق است، میخواهد که جمال خود را بیند و صفات و اسامی
خود را مشاهده کند، تجلی خواهد کرد و بصفت فعل ملتبس خواهد شد و از عالم اجمال بعالم تفصیل
خواهد آمد و بچندین صور و اشکال و معانی و انوار ظاهر خواهد شد تا جمال وی ظاهر شود و صفات و
اسامی و افعال وی پیدا آید
برچسب ها بـ ‘انسان کامل’
عزیزالدین نسفی 3
یکشنبه, 6 دسامبر, 2020دل نوشته 27
شنبه, 2 نوامبر, 2019عزیز الدین نسفی در مقدمه کتاب “انسان کامل” می نویسد:
“ای درویش! به یقین بدان که بیشتر آدمیان صورت آدمی دارند و معنی آدمی ندارند،و به حقیقت خر و گاو و گرگ و پلنگ و مار و کژدمند و باید که ترا هیچ شک نباشد که چنین است.
در هر شهری چند کسی باشند که صورت و معنی آدمی دارند و باقی همه صورت دارند و معنی ندارند.
بدان که انسان کامل آن است که او را چهار چیز به کمال باشد: اقوال نیک و افعال نیک و اخلاق نیک و معارف.”
و ببینید که این سخنان چقدر به رهنمودهای کوتاه زرتشت در راه زندگی نزدیک است:
پندار نیک،گفتار نیک و رفتار نیک.
و این هم یکی دیگر از نشانه های این است که همه مذاهب الهی تنها و تنها یک خدا دارند و بس.
حال که همه ما بندگان یک خداییم،چرا برای رضای این خدای واحد یکدیگر را نابود می کنیم و می کشیم؟!
باز هم عزیزالدین نسفی می نویسد:
“ای درویش، رحمت خدای عام است جملۀ موجودات را، و رحمت انبیا عام است جملۀ آدمیان را، و
رحمت اولیا عام است جملۀ طالبان را. دعوت انبیا این بود، جمله یک سخن بودند و جمله تصدیق
یکدیگر کردند و این سخن هرگز منسوخ نشود.
این سخنان حکیمانه از کیست؟
چهار شنبه, 8 فوریه, 2012بزرگواری تصريح كرد كه جامعه سعادتمند، وقتي محقق ميشود كه اول حقيقت انسان را بشناسيم و تلاش كنيم اين حقيقت در زمين متجلي شود.
او با تاكيد بر اهميت علوم انساني، گفت: علوم انساني اهميت فراواني دارد؛ چراكه انسان مهمترين موجود عالم خلقت است. در همه هستي بالاتر از انسان مخلوقي وجود ندارد و علوم انساني نيز كه مربوط به انسان است به همين نسبت اهميت فراواني پيدا ميكند.
وي خاطرنشان كرد: با نگاهي به تاريخ علوم انساني ميتوان آن را در دو دسته كلي تقسيمبندي كرد، يكي علومي كه براي كنترل و مديريت انسان هستند و يكي هم علمي كه براي هدايت و كمال انسان ميباشد.
وي در ادامه خطاب به حاضران گفت: تمام انسانهاي روي كره زمين را مرور كنيد، اگر رنگ، نژاد، زبان، مرزهاي جغرافيايي و تمايلات و برخي خصوصيات آنها را از آنها بگيريم، ديگر ميان آنها تفاوتي وجود نخواهد داشت و به حقيقت انسان ميرسيم. حقيقت انسان نازل شده خداست، چرا كه انسان جانشين خداوند در زمين است. خداوند وقتي كه انسان را خلق كرد به خود تبريك گفت، در واقع ميخواست عظمت انسان را معرفي كند.
وی در ادامه با طرح اين سوال كه انسان بايد به كجا برود؟ افزود: خداوند انسان را در دل پيرايهها و در پايينترين سطح و در قفل و زنجير آفريده است تا تمام اين پيرايهها را باز كند و به سوي خدا برگردد. براي بازگشت به خدا، بشر بايد جامعهاي سعادتمند داشته باشد و جامعه سعادتمند، وقتي محقق ميشود كه اول حقيقت انسان را بشناسيم و تلاش كنيم اين حقيقت در زمين متجلي شود.
او گفت: براي تحقق اين حقيقت و اين ماموريت نيازمند الگو هستيم و الگو بايد حقيقت عيني داشته باشد و تجلي عيني حقيقت انسان همانا انسان كامل است كه بزرگترين تجلي فطرت الهي است.
وي در ادامه سخنان خود تصريح كرد: همه انبياي الهي ما را به يك موعود دعوت كردهاند، موعودي كه جامعه سعادتمند را به وجود ميآورد و قفل و زنجير را از پاي انسان باز ميكند. راه رسيدن به جامعهي سعادتمند، بندگي خدا و تلاش براي اجراي عدالت و مبارزه با ظلم است.
اگر به سمت اجراي عدالت نرويم، هزاران نسل ديگر هم اگر در جامعه بشري تلاش و كوشش كنند به جايي نخواهيم رسيد. او همچنين تصريح كرد:عدالت گام اول است و به همين دليل پيامبران الهي همه مامور به اجراي عدالت بودند و بايد بدانيم كه اجراي عدالت بدون حاكميت يك حاكم عادل امكانپذير نخواهد بود، حاكمي كه در درون خود به عدالت رسيده باشد، همانا انسان كامل است.
وي در ادامه سخنان خود بر عشق و محبت تاكيد كرد و گفت: سوخت حركت انسان در طي مسير به سوي خدا، عشق و محبت است. اگر عشق به خوبيها و حقيقت انسان كامل در بشر وجود نداشته باشد، حركت به سوي كمال محال است. هر كمالي زاييده عشق است و هر عشقي عميقتر باشد به كمال بالاتري ميرسد.
وي گفت: بگذاريد در محضر شما بزرگواران اين را هم بگويم؛ كمال عقل، عشق است و وقتي عقل به بالاترين مرتبه برسد به عشق تبديل ميشود.
او تاكيد كرد: علوم انساني، شرقي و غربي ندارد، هر انساني به نسبتي كه از قيد و بندها آزاد شود، بزرگ و خدايي ميشود.
وي در بخش ديگري از سخنان خود با قرائت اشعاري از غزليات حافظ ، گفت: حافظ ميخواهد بگويد كه هر چه دنبالش هستيد، در درون خودتان وجود دارد و انسان بزرگتر از عالم مادي است.
وی در پايان سخنانش با قرائت شعري از وحشي بافقي گفت: اگر عشق در انسان نباشد، از حيوان هم بدتر ميشود. به عنوان مثال تاكنون كسي نشنيده است كه يك گرگ، يك ميليون گرگ را دريده باشد؛ اما در 10 سال گذشته كسي آمد كه براي استيلاي حاكميت خود يك ميليون انسان را كشت، چنين انساني در درون خود از عشق خالي است.