آهسته ميآيي آهسته آهسته
انگار گامت را دست زمان بسته
آهسته ميآيي از آن عقيق سبز
با يك جهان آواز خاموش و دلخسته،
نشكفته يعد از تو آئينه در چشمم،
پيداست عهدش را با تو نشكسته
گل ميكند خورشيد از پلك نمناكم
وقتي تو ميآيي در خوابم آهسته
همراه من هستي در خواب و بيداري
همراه تو هستم چون سايه پيوسته