آتش بزنم،بسوزم این مذهب و کیش
عشقت بنهم بجای مذهب در پیش
تا کی دارم عشق نهان در دل خویش
مقصود رهم تویی،نه دینست و نه کیش
******
آن کس که درون سینه را دل پنداشت
گامی دو نرفته،جمله حاصل پنداشت
علم و ورع و زهد و تمنا و طلب
این جمله رهند،خواجه منزل پنداشت
******
مهراب جهان،جمال رخساره ماست
سلطان جهان،این دل دیوانه ماست
شور و شر و کفر و توحید و یقین
در گوشه دیده های خون باره ی ماست
******
در عشق،نشان عقل باختن است
از کون و مکان هردو بپرداختن است
گه کافر و گاه،مومن بودن
با این دو مقام،تا ابد ساختن است
******
صیاد همو،دانه همو،صید همو
ساقی و می و حریف و پیمانه همو
گفتم که زعشق او به میخانه شوم
دیدم که بت و حاکم بتخانه ،همو
روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر
هوای یار دگر دارم و دیار دگر
به دیگری دهم این دل که خوار کردهٔ تست
چرا که عاشق تو دارد اعتبار دگر
میان ما و تو ناز و نیاز بر طرف است
به خود تو نیز بده بعد از این قرار دگر
خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم
به فکر صید دگر باشد و شکار دگر
خموش وحشی از انکار عشق او کاین حرف
حکایتیست که گفتی هزار بار دگر